در یک ماه دو نمایشگاه به فاصله 10 روز برپا کردیم که هر دو برامون سنگینی ها و دشواری های زیادی داشت. برپایی هر کدوم از نمایشگاهها یه سختی داره، اما وقتی هم که یک روز مانده به شروع نمایشگاه هم قرار میشه غرفه بزنیم، اوضاع سخت تر میشه...
و همین باعث میشه تا اواسط نمایشگاه در حال تکمیل غرفه باشید، و شایدم آخرش نرسید اون کارهایی رو که توانایی اش رو داشتید، انجام بدید.
می گن بعد هر سختی، راحتی هست. واقعا هم همینه بعدش آدم احساس نشاط بسیار زیادی داره. خستگی این دو نمایشگاه هم با برپایی نمایشگاه دوم از تنمون در اومد، چون اولا تمام هزینه های نمایشگاه اول در اومد، هم اینکه موفق شدیم برای موسسمون یه تعداد اقلام مثل خط تلفن، دستگاه تلفکس و پرنتر بخریم. و تمام تابلوهای نمایشگاهمون هم که هزینه طراحی و چاپ گزافی داشت، برای خودمون شد.
از نکات عجیب نمایشگاه دوم توجه عجیب غریبه یکی از مسئولین به غرفه ما بود!!! که از این همه توجه دیگه داشتم شک میکردم، شاید اشتباه گرفته، یا موقع معرفی من به اونها، برداشت دیگری کردند. فقط همینو بگم مثلا بخاطر اینکه مسئول اجرایی نمایشگاه پول ما رو دیر میداد، مسئول... برای اینکه کارمون عقب نیافته خودش از حساب شخصیش برامون چک کشید!! خدا واقعا خیرش بده...
یه برکت دیگه هم که این نمایشگاه داشت عکاس بازنشسته و حرفه ای سرویس عکس کیهان که در دوران دبیرستان بخاطر فعالیت در سرویس عکس کیهان حق استادی بگردنم داشت، رو دیدم، و خاطرات عکاسی ام رو زنده کرد. چه عکسایی گرفتم و در روزنامه کیهان چاپ شد. در برپایی نمایشگاه هم کلی بهمون کمک کرد و یک چاپخانه صنعتی و حرفه ای چاپ عکس بهمون معرفی کرد که چاپش فوق العاده عالی بود.
در آخر این اتفاقات خوب حسابی بهم روحیه و امیدواری داد که به کمک خدا سختی های یک کاره ارزشی و فرهنگی را بیش از گذشته به جون بخرم، و احساس کنم دارم هنوز داریم به سمت جلو حرکت می کنیم.